در عرصهی موسیقی در ما چه رخ میدهد؟ ما باید ابتدا شنیدن یک تم یا ملودی را بهطور کامل بیاموزیم و آنرا به صورت یک روح مستقل درک کنیم، تمیز دهیم، محدود کنیم و مجزا سازیم. سپس، باید تلاش کنیم آنرا به رغم غرابتش، با حسن نیت تحمل کنیم و با شکیبایی و علاقه، بیان آن را بپذیریم. سرانجام، لحظهای فرا میرسد که به آن عادت میکنیم و آن را انتظار میکشیم و فکر میکنیم اگر نباشد برایش دلتنگ میشویم. از آن لحظه به بعد، این آهنگ بیوقفه سحر و حضور خود را چنان بر ما تحمیل میکند که به عشاقی متواضع و شیفتگانی سرمست تبدیل میشویم و در دنیا چیزی جز آن نمیخواهیم. این وضع تنها در موسیقی مصداق ندارد. ما دوست داشتن هر چیزی را که اکنون دوست داریم به همین شیوه فرا گرفتهایم و به خاطر حسن نیت خود، شکیبایی خود، عدالت خود و ملاطفت خود نسبت به چیزهایی که برای ما غریب است، سرانجام پاداش میگیریم، زیرا چیزهای غریب به تدریج خود را آشکار میسازد و در نظر ما به صورت زیباییهای وصفناپذیر و جدید جلوه میکند. این قدردانی، پاداش شکیبایی و میهماننوازی ماست. آن کس که خود را دوست دارد، به همین طریق موفق شده است؛ راه دیگری وجود ندارد؛ عشق را نیز باید آموخت.