یه آدمهایی تو دنیا هستن
که وقتی باهاشون هستی احساس می کنی خودتی
آغوششون امن ترین جای دنیاست
بودن باهاشون بهترین لحظات دنیاست
این آدمها کم هستن ... ولی هستن
واژگان دلت چرا دست نخورده مانده است، کلمات شوق زندگی را در تو جاری می کنند، پس چرا فراموش کرده ای تا از آنها استفاده کنی.
هرجا و به هرکس می رسی با ادبیات کهنه ای که از اطرافیانت آموخته ای صحبت می کنی. حال آنکه تو در قلبت زیباترین کلمات را نادیده گرفته ای.
باید یاد بگیری که با هرکس به زبانی تازه سخن بگویی. . . باید یاد بگیری که چگونه با استفاده از کلمات زندگی را شیرین تر کنی، کلمات باارزش ترین یاران تو هستند که می توانی با کمک شان مشکلاتت را به آسانی حل کنی،
پس چرا قدر آنها را نمی دانی. چرا حرف دلت را که سرشار از زیباترین واژه ها است مدفون کردی و هر روز به حرف زبانت گوش می کنی.
دل بسترگاه واقعیت هاست و حرف دل رمز خوشبختی است. واژه های دلت را در فضا رها کن تا ببینی که چگونه در مسیر خوشبختی گام خواهی زد. . .
شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و محبتپشت سر گذاشته بود و وقتی از دنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است.آدم مهربانی مثل او حتما به بهشتمی رفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود. استقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد. دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد. در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد هر کس به آنجا برسد می تواند وارد شود . آن شخص وارد شد و آنجا ماند. چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه پطرسقدیس را گرفت پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده است؟ ابلیسکه از خشم قرمز شده بود گفت: آن شخص را که به دوزخفرستاده اید آمده و کار و زندگی ما را به هم زده. از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران گوش می دهد در چشم هایشان نگاه می کند به درد و دلشان می رسد حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو می کنند یکدیگر را در آغوش می کشند و می بوسند. دوزخ جای این کارها نیست!!! بیایید و این مرد را پس بگیرید وقتی راوی قصه اش را تمام کرد با مهربانی به من نگریستو گفت: ((با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی ... خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند..))
آزاد، جسور، شاد آن سان که کودکی یتیم در اولین روز مرگ پدرش گل باران بوسه و سلام و دلداری میشود! در اولین دیدار با کلام تو این خواب ها را تعبیر شده خواهم یافت! با گرما و خیال یا سرما و عشق پیش کش آن که عطرش ملکه ی همه عطرهاست یک لبخند دو تار مو وسه سلام این چنین جهان در چشمان کهنه ام تازه میشود در نور باران گور ساده ام
بگو "دوستت دارم" تا زیباتر از قبل شوم
جز هنگام دوست داشتن تو، من زیبایی ندارم..
بگو "دوستت دارم" تا از فرط شوق، انگشتانم بدرخشند ...
و پیشانیم تلالوِ الماس بگیرد
بگو "دوستت دارم"
«همین حالا» بگو... تردید نکن ...
عشق هایی هست که تاخیر نمی شناسند
بگو تا به قداست احساسم بیافزایی
تا خلوص عاشقانه هایم به پای انجیل برسد ♥ ♥ ♥
اگر دوستم بداری، تقویم را به هم می ریزم
فصل هایی را کنار می گذارم و فصل هایی به آن می افزایم..
.
.
بگو "دوستت دارم" تا قصیده هایم از آب، روان تر بجوشند..
و نوشته هایم، همچو کلام وحی، منزلت بگیرند !
. . .
اگر عشق من شوی... پادشاهی می شوم که
به خاطر تو همراهِ سپاهم ،مقابل خورشید و ماه هم می ایستم..
· عشق یعنی ... نتونی صبر کنی تا کسی شما رو به هم معرفی کنه.
· عشق یعنی ... همون سلام اول.
· عشق یعنی ... چیزی مثل تنفس در هوای پاک کوهستان.
· عشق یعنی ... یک موهبت طبیعی که باید اونو پرورش داد.
· عشق یعنی ... انفجار احساسات.
· عشق یعنی ... وقتی دلت می ره نتونی جلوشو بگیری.
· عشق یعنی ... جذب شخصیتش بشی.
· عشق یعنی ... وقتی تو از اون بخوای که مرد زندگیت بشه.
· عشق یعنی ... وقتی من و تو ما می شیم
· عشق یعنی ... حاصل جمع دو انسان
· عشق یعنی ... مایه قوت قلب
· عشق یعنی ... شادی و نشاط
· عشق یعنی ... جواهر قیمتی خودتو به دست بیاری.
· عشق یعنی ... توی ذهنت خودتو با اون مجسم کنی.
· عشق یعنی ... وقتی توی انتخابت شک نداری.
· عشق یعنی ... وقتی دل پادشاهی می کنه.
· عشق یعنی ... وقتی اطمینان پیدا میکنی که اون مرد دلخواهته. عشق یعنی ... وقتی مردی به دختر دلخواهش برمی خوره.
· عشق یعنی ... کم کردن فاصله ها.
· عشق یعنی ... کلید یه رابطه محکم.
· عشق یعنی ... دو تایی سوار یه ماشین قوی توی پستی و بلندی ها.
· عشق یعنی ... فرار کردن به دنیای خصوصی خودتون.
· عشق یعنی ... خاطرات خوشی را که با هم داشتین بشماری تا خوابت ببره.
· عشق یعنی ... بوی عطرش از خاطرت نره.
· عشق یعنی ... از خودت بپرسی چرا دم به ساعت بهت زنگ نمی زنه.
· عشق یعنی ... همیشه برای زنگ زدن به هم وقت پیدا کنید.
· عشق یعنی ... دلت بخواد هدیه ای به اون بدی که مثل یه گنج نگهش داره.
· عشق یعنی ... وقتی با هم مشکل پیدا می کنید به حرفای هم خوب گوش کنید.
· عشق یعنی ... یادت نره که هر کسی باید بتونه عقیدشو بگه.
· عشق یعنی ... خوبی هاشوهم درکنار بدی هاش ببینی.
· عشق یعنی ... یه عالمه حرفو با یه اشاره گفتن.
· عشق یعنی ... تمام توجهت به اون باشه.
· عشق یعنی ... کسی رو داشته باشی که ازت محافظت کنه.
· عشق یعنی ... هلش بدی توی مسیر درست.
· عشق یعنی ... توی پرداخت صورت حساب کمکش کنی.
· عشق یعنی ... یه قرار ملاقات خیلی مهم.
· عشق یعنی ... وقتی باهاش قرار داری حسابی به خودت برسی.
· عشق یعنی ... مثل توی قصه ها رمانتیک بودن
· عشق یعنی ... براش یه نامهء رمانتیک بفرستی. عشق یعنی ... بعضی وقتا دل همدیگه رو شکستن.
· عشق یعنی ... چیزی که کمک می کنه تا دل شکسته رو دوباره درمون کنی.
· عشق یعنی ... با هم ارتباط قلبی داشتن.
· عشق یعنی ... با هم موسیقی رمانتیک گوش دادن.
· عشق یعنی ... از اینترنت بیرون اومدن وکامپیوتر رو خاموش کردن و با هم به گشت و گذار رفتن.
· عشق یعنی ... وقتی نشونه ها امید بخشن.
· عشق یعنی ... شمع ومهتاب وستاره ها.
· عشق یعنی ... احساس کنی که همهء دور و برت روعشق گرفته.
· عشق یعنی ... چیزی که از کلمات قویتره.
· عشق یعنی ... روی دریای خوشبختی شناور بودن.
· عشق یعنی ... بعضی وقتا بی حوصله شدن.
· عشق یعنی ... روی هم اسمای قشنگ گذاشتن.
· عشق یعنی ... چیزی که شما رو ثروتمندترین آدمای روی زمین می کنه.
· عشق یعنی ... بعضی وقتا جز ماه غمزده همدمی نداشته باشی.
· عشق یعنی ... جادوش کنی.
· عشق یعنی ... کسی رو داشته باشی که لحظات قشنگ زندگیت رو باهاش شریک بشی.
· عشق یعنی ... وقتی توی دنیا هیچ چیز جز خودتون دو تا اهمیت نداره.
· عشق یعنی ... دو چهره خندون.
· عشق یعنی ... یه بازی که تمومی نداره.
· عشق یعنی ... چیزی مثل برنده شدن توی بازی.
· عشق یعنی ... وقتی شب مهتاب برات شعر می خونه.
همه قراردادها را روی کاغذ بی جان نمی نویسند ، بعضی از قراردادها وعهد ها را روی قلب ها می نویسند ... حواست به این عهد های غیر کاغذی باشد شکستنشان یک انسانی را می شکند . . .
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقترا به میهمانیگلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به بادها میداد و دستهایسپیدش را به آب می بخشید.
دلم برایکسی تنگ است کهچشمهای قشنگش را به عمقآبی دریای واژگون می دوخت و شعرهایخوشی چون پرنده ها می خواند.
دلم برایکسی تنگ است که همچوکودک معصومی دلش برایدلم می سوخت ومهربانی را نثار من می کرد.
دلم برای کسی تنگاست که تا شمالترین شمال و درجنوب ترین جنوب همیشه درهمه جا آه با کهبتوان گفت؟ که بود با منو پیوسته نیز «بی من» بود و کار منز فراقش فغان و شیون بود کسی کهبی من ماند! کسی کهبا من نیست! کسی... دگر کافی ست...
خوشبختی، نامه یی نیست كه یكروز، نامه رسانی، زنگ در خانه ات را بزند و آن را به دستهای منتظر تو بسپارد.
خوشبختی ، ساختن عروسك كوچكی ست از یك تكه خمیر نرم شكل پذیر...
به همین سادگی، به خدا به همین سادگی؛
اما یادت باشد كه جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه از هیچ چیز دیگر...
خوشبختی را در چنان هاله یی از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیده ی ادراك ناپذیر فرو نبریم كه خود نیز در شناختنش گم شویم...
خوشبختی، همین عطر محو و مختصر تفاهم است كه در سرای تو پیچیده است
” تو ” را میان اصطکاک مداد و کاغذ
گیر خواهم انداخت
شاید اینگونه بشود تو را
” تجربه ” کرد…
برای تویی که قلبت پـاک است…
برای تو می نویسم……..
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست…
برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست…
برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست…
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد…
برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است…
برای تویی که مرا مجذوب قلب و احساس پاک خود کردی…
برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی…
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است …
برای تویی که قلبت پـاک است…
برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است…
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است…
برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است…
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است……….
دوستت دارم تا …….
نه…
دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد
بی حد و مرز دوستت دارم
روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
هم نفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست…
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند
اگر مي دانستي كه لحظه هاي حضورت ، تيك تاك ساعت زمان زندگي از كار باز مي ايستد امواج طوفاني نگاهم را كه زير پلكهاي پراز اشكم پنهان است حس مي كردي اگر مي دانستي كه صداي ضربان نفسهايت در قلب بيقرارم ، حكايت دلواپسي ها را نقش مي بندد تمام قصه هايي را كه در طول دوبهار براي رؤياهايم ساختم ، لمس و باور مي كردي اگر مي دانستي كه طنين ناز صدايت ، فصل فصل كتاب زندگي ام را رنگين و زيبا مي كند آنگاه تمام اشكهاي غريبانه ام براي دل شيشه اي و نازكت معنا مي شود اگر مي دانستي كه لرزش ضربان قلبم براي ضربان قلب عاشقت چگونه هراسان مي تپد عشق را در امواج نگاههاي بي تابي و دلنگراني هايم مي ديدي و حقيقت درونم را روشن مي گرفتي اگر مي دانستي كه چقدر بيقرار و دلتنگ تو و لحظه هاي شيرين بودن و حس كردنت هستم تپش موج هاي عاشقي را در چشمانم حس مي كردي و مي دانستي كه چقدر چشم به راه توام اگر مي دانستي كه حتي با وجود بودنت و حس كردنت بازم هميشه و هرلحظه دلتنگ توام مي ديدي كه يك ديوانه چگونه براي حضور تو و نفسهايت پرپر مي شود و هرلحظه اشك مي ريزد آري من چشم به راه توام اي ماه تابان هستي و بي كسي هاي عاشقي غريب من بي تاب و بيقرار لحظه هاي بودنت هستم اي ستاره ي چشمك زن و روشن شبهاي تارم من زنده به عشق توام ، پايبند به نفس هاي توام ، و در انتظار حضور ديدگان عاشقت هستم من با تكرار نفس هاي تو زنده هستم و با حرفها و لبخندهاي آسماني تو جاني تازه ميگيرم آري من بي تو هيچم اي اولين و آخرين و تنها عشق ماندگار