دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقترا به میهمانیگلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به بادها میداد و دستهایسپیدش را به آب می بخشید.
دلم برایکسی تنگ است کهچشمهای قشنگش را به عمقآبی دریای واژگون می دوخت و شعرهایخوشی چون پرنده ها می خواند.
دلم برایکسی تنگ است که همچوکودک معصومی دلش برایدلم می سوخت ومهربانی را نثار من می کرد.
دلم برای کسی تنگاست که تا شمالترین شمال و درجنوب ترین جنوب همیشه درهمه جا آه با کهبتوان گفت؟ که بود با منو پیوسته نیز «بی من» بود و کار منز فراقش فغان و شیون بود کسی کهبی من ماند! کسی کهبا من نیست! کسی... دگر کافی ست...
خوشبختی، نامه یی نیست كه یكروز، نامه رسانی، زنگ در خانه ات را بزند و آن را به دستهای منتظر تو بسپارد.
خوشبختی ، ساختن عروسك كوچكی ست از یك تكه خمیر نرم شكل پذیر...
به همین سادگی، به خدا به همین سادگی؛
اما یادت باشد كه جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه از هیچ چیز دیگر...
خوشبختی را در چنان هاله یی از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیده ی ادراك ناپذیر فرو نبریم كه خود نیز در شناختنش گم شویم...
خوشبختی، همین عطر محو و مختصر تفاهم است كه در سرای تو پیچیده است
” تو ” را میان اصطکاک مداد و کاغذ
گیر خواهم انداخت
شاید اینگونه بشود تو را
” تجربه ” کرد…
برای تویی که قلبت پـاک است…
برای تو می نویسم……..
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست…
برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست…
برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست…
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد…
برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است…
برای تویی که مرا مجذوب قلب و احساس پاک خود کردی…
برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی…
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است …
برای تویی که قلبت پـاک است…
برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است…
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است…
برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است…
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است……….
دوستت دارم تا …….
نه…
دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد
بی حد و مرز دوستت دارم