دنياي بي انتها

منوي اصلي
صفحه اصلي
پروفايل مدير
عناوين وبلاگ
آرشيو وبلاگ
پست الكترونيكي

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آرشيو
مرداد 1392
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
نويسندگان
دنيا رضائي
کد هاي جاوا

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 43
بازدید دیروز : 53
بازدید هفته : 328
بازدید ماه : 2012
بازدید کل : 454381
تعداد مطالب : 247
تعداد نظرات : 214
تعداد آنلاین : 1



نيچه  <-PostCategory-> 

در عرصه‌ی موسیقی در ما چه رخ می‌دهد؟ ما باید ابتدا شنیدن یک تم یا ملودی را به‌طور کامل بیاموزیم و آن‌را به ‌صورت یک ‌روح مستقل درک کنیم، تمیز دهیم، محدود کنیم و مجزا سازیم. سپس، باید تلاش کنیم آن‌را به‌ رغم غرابتش، با حسن نیت تحمل کنیم و با شکیبایی و علاقه، بیان آن‌ را بپذیریم. سرانجام، لحظه‌ای فرا می‌رسد که به آن عادت می‌کنیم و آن‌ را انتظار می‌کشیم و فکر می‌کنیم اگر نباشد برایش دلتنگ می‌شویم. از آن لحظه به بعد، این آهنگ بی‌وقفه سحر و حضور خود را چنان بر ما تحمیل می‌کند که به عشاقی متواضع و شیفتگانی سرمست تبدیل می‌شویم و در دنیا چیزی جز آن نمی‌خواهیم.
این وضع تنها در موسیقی مصداق ندارد. ما دوست داشتن هر چیزی را که اکنون دوست داریم به همین شیوه فرا گرفته‌ایم و به‌ خاطر حسن نیت خود، شکیبایی خود، عدالت خود و ملاطفت خود نسبت به چیزهایی که برای ما غریب است، سرانجام پاداش می‌گیریم، زیرا چیزهای غریب به‌ تدریج خود را آشکار می‌سازد و در نظر ما به‌ صورت زیبایی‌های وصف‌ناپذیر و جدید جلوه می‌کند. این قدردانی، پاداش شکیبایی و میهمان‌نوازی ماست. آن کس که خود را دوست دارد، به همین طریق موفق شده است؛ راه دیگری وجود ندارد؛ عشق را نیز باید آموخت.


+ نوشته شده در سه شنبه 27 دی 1390برچسب:,ساعت 11:47 توسط دنيا رضائي |
جبران خليل جبران  <-PostCategory-> 

عشق، شما را همچون یک دسته‌ی گندم در آغوش می‌کشد
آنگاه شما را می‌کوبد تا از پوسته درآیید و عریان شوید
و در غربال می‌کشد تا رهایی یابید
و آسیابتان می‌کند تا مانند برف سفید شوید
و با اشک‌هایش خمیرتان می‌کند تا نرم گردید
آنگاه شما را به آتش مقدس خویش می‌سپارد،
تا نان مقدس و آسمانی شوید
عشق، این کارها را با شما می‌کند تا اسرار دل‌هایتان را درک کنید،
و با این ادراک پاره‌ای از قلب زندگی گردید
اما اگر بیمناک شوید و تلاش‌تان در عشق، تنها به آسایش و لذت محدود باشد،
پس بهتر است برهنگی‌تان را بپوشانید،
و از خرمن‌گاه عشق بیرون آیید،
و وارد جهانی شوید تا همچنان بخندید،
اما نه با همه‌ی خنده‌هایتان،
و بگریید، اما نه با همه‌ی اشک‌هایتان
عشق چیزی جز خودش نمی‌دهد و چیزی جز از خود نمی‌ستاند

 


+ نوشته شده در سه شنبه 27 دی 1390برچسب:,ساعت 8:56 توسط دنيا رضائي |
از بیل گیتس پرسیدند: از تو ثروتمند تر هم هست؟  <-PostCategory-> 

از بیل گیتس پرسیدند: از تو ثروتمند تر هم هست؟
گفت: بله فقط یک نفر.
پرسیدند: چه کسی؟

بیل گیتس ادامه داد:
سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه‌های خود و در حقیقت به طراحی مایکروسافت می اندیشیدم، روزی در فرودگاهی در نیویورک بودم که قبل از پرواز چشمم به نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد، دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خرد ندارم. خواستم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه مرا دید گفت این روزنامه مال خودت؛ بخشیدمش؛ بردار برای خودت.
گفتم: آخه من پول خرد ندارم!
گفت: برای خودت! بخشیدمش!

سه ماه بعد بر حسب تصادف باز توی همان فرودگاه و همان سالن پرواز داشتم. دوباره چشمم به یک مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همان بچه بهم گفت این مجله رو بردار برای خودت.
گفتم: پسرجون چند وقت پیش من اومدم یه روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه، بهش می‌بخشی؟!
پسره گفت: آره من دلم میخواد ببخشم؛ از سود خودم می‌بخشم.
به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من موند که با خودم فکر کردم خدایا این بر مبنای چه احساسی این را می‌گوید؟!

بعد از ۱۹ سال زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد رو پیدا کنم تا جبران گذشته رو بکنم. گروهی را تشکیل دادم و گفتم بروند و ببینند در فلان فرودگاه کی روزنامه میفروخته …
یک ماه و نیم تحقیق کردند تا متوجه شدند یک فرد سیاه پوست مسلمان بوده که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردند اداره؛
از او پرسیدم: منو میشناسی؟
گفت: بله! جنابعالی آقای بیل گیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.
گفتم: سال ها قبل زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه می‌فروختی دو بار چون پول خرد نداشتم به من روزنامه مجانی دادی، چرا این کار را کردی؟
گفت: طبیعی است، چون این حس و حال خودم بود.
گفتم: حالا می‌دونی چه کارت دارم؟ می‌خواهم اون محبتی که به من کردی را جبران کنم.
جوان پرسید: چطوری؟
گفتم: هر چیزی که بخواهی بهت می‌دهم.
(خود بیل‌گیتس می‌گوید این جوان وقتی صحبت می‌کرد مرتب می‌خندید)
جوان سیاه پوست گفت: هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم: هرچی که بخواهی!
اون جوان دوباره پرسید: واقعاً هر چی بخوام؟
بیل گیتس گفت: آره هر چی بخواهی بهت میدم، من به ۵۰ کشور آفریقایی وام داده‌ام، به اندازه تمام آن‌ها به تو می‌بخشم.
جوان گفت: آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی!
گفتم: یعنی چی؟ نمی‌توانم یا نمی‌خواهم؟
گفت: می‌خواهی اما نمی‌تونی جبران کنی.
پرسیدم: چرا نمی‌توانم جبران کنم؟

جوان سیاه پوست گفت: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت می‌خواهی به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمی‌کنه. اصلا جبران نمی‌کنه. با این کار نمی‌تونی آروم بشی. تازه لطف شما از سر ما زیاد هم هست!
بیل گیتس می‌گوید: همواره احساس می‌کنم ثروتمندتر از من کسی نیست جز این جوان ۳۲ ساله مسلمان سیاه پوست.


+ نوشته شده در دو شنبه 26 دی 1390برچسب:,ساعت 12:29 توسط دنيا رضائي |
آنتوني رابينز  <-PostCategory-> 

ارزش‌های مشترک، اساس روابط صمیمانه را تشکیل می‌دهد. اگر بین ارزش‌های دو فرد همبستگی موجود باشد، روابط آن‌ها پایدار خواهد بود، اما اگر ارزش‌های موردنظر آن‌ها کلاً متفاوت باشد، احتمال روابط پایدار و هماهنگ بین آن‌ها کم است. البته کم پیش می‌آید که دو نفر، ارزش‌های کاملاً یکسان یا به‌کلی متفاوت داشته باشند. ازاین‌رو، انجام دو کار، ضرورت دارد. اول اینکه ارزش‌های مشترک را مشخص سازیم و از آن‌ها به‌عنوان پلی استفاده کنیم تا ارزش‌های غیرمشترک را به هم ارتباط دهیم. دوم اینکه مهم‌ترین ارزش‌های طرف مقابل را درنظر بگیریم و به آن‌ها احترام بگذاریم و سعی کنیم آن‌ها را تأمین کنیم. اساس ایجاد روابط قوی و صمیمانه این است، چه درمورد شغل و تجارت باشد و چه درمورد روابط شخصی و خانوادگی.


+ نوشته شده در چهار شنبه 21 دی 1390برچسب:,ساعت 9:16 توسط دنيا رضائي |
اگر ... (دكتر علي شريعتي)  <-PostCategory-> 

اگر دروغ رنگ داشت؛
هر روز شاید،
ده ها رنگین کمان، در دهان ما نطفه می بست،
و بیرنگی، کمیاب ترین چیزها بود
.

اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛
عاشقان، سکوت شب را ویران میکردند
.

اگر به راستی، خواستن، توانستن بود؛
محال نبود وصال
!
و عاشقان که همیشه خواهانند،
همیشه می توانستند تنها نباشند
.

اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،
و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم
.

اگر غرور نبود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند،
و ما کلام محبت را در میان نگاه‌های گهگاهمان،
جستجو نمی کردیم
.

اگر دیوار نبود، نزدیک تر بودیم؛
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم،
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان،
حبس نمی کردیم
.

 

 

اگر خواب حقیقت داشت؛
همیشه خواب بودیم
.
هیچ رنجی، بدون گنج نبود؛
ولی گنج ها شاید،
بدون رنج بودند
.

 

 

اگر همه ثروت داشتند؛
دل ها، سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
.
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید؛
تا دیگران از سر جوانمردی،
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند
.
اما بی گمان، صفا و سادگی می مرد،
اگر همه ثروت داشتند
.

 

اگر مرگ نبود؛
همه کافر بودند،
و زندگی، بی ارزشترین کالا بود
.
ترس نبود؛ زیبایی نبود؛ و خوبی هم شاید
.

 

اگر عشق نبود؛
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری... بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم
...
اگر عشق نبود؛

 

 

 

اگر کینه نبود؛
قلب ها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند
.
اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد،
من بی گمان،
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا
.


 

آنگاه نمیدانم ،
به راستی خداوند، کدامیک را می پذیرفت؟

 

 



+ نوشته شده در چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:,ساعت 10:56 توسط دنيا رضائي |
گفتگو با خدا  <-PostCategory-> 

این مطلب اولین بار در سال ۲۰۰۱ توسط زنی به نام ریتا در وب سایت یک کلیسا قرار گرفت، این مطلب کوتاه به اندازه ای تاثیر گذار و ساده بود که طی مدت ۴ روز بیش از پانصد هزار نفر به سایت کلیسا ی توسکالوسای ایالت آلاباما سر زدند این مطلب کوتاه به زبان های مختلف ترجمه شد و در سراسر دنیا انتشار پیدا کرد

 
 
گفتگو با خدا
 
خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم 
 
خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟
 
گفتم : اگر وقت داشته باشید 
 
خدا لبخند زد
 
وقت من ابدی است 
 
چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟
 
چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟
 
خدا پاسخ داد …
 
این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند 
 
عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند  
 
این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند
 
و بعد پول شان را خرج حفظ سلامتی میکنند 
 
این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند 
 
و زمان حال فراموش شان می شود 
 
آن چنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال 
 
این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد 
 
و آن چنان می میرند که گویی هرگز زنده نبوده اند 
 
خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم 
 
بعد پرسیدم …
 
به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند ؟
 
خدا دوباره با لبخند پاسخ داد :
 
یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد 
 
اما می توان محبوب دیگران شد 
 
یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند 
 
یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد 
 
بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد
 
یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم 
 
و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد 
 
با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرند  
 
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند  
اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند 
 

 
یاد بگیرن که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند 
 
یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند  
 
بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند 
 
و یاد بگیرن که من اینجا هستم 
همیشه
 


+ نوشته شده در دو شنبه 12 دی 1390برچسب:,ساعت 11:46 توسط دنيا رضائي |
راز عشق (دونالد والترز)  <-PostCategory-> 

1.راز عشق در تواضع است .

این صفت به هیچ وجه نشانه تظاهر نیست بلکه نشان دهنده احساس و تفکری قوی است میان دو نفری که یکدیگر را دوست دارند،

تواضع مانند جویبار آرامی است که چشمه محبت آنها را تازه و با طراوت نگه میدارد. 

 

2.راز عشق در احترام متقابل است. 

احساسات متغیر اند، اما احترام دو طرف ثابت می ماند .

اگر عقاید شریک زندگی ات با عقاید تو متفاوت است، با احترام به نظریاتش گوش کن. احترام باعث می شود که او بتواند خودش باشد . 

 

  

3.راز عشق در این است که به یکدیگر سخت نگیرید .

عشقی که آزادانه هدیه نشود اسارت است . 
 

 

4.راز عشق در این است که

هر روز کاری کنی که شریک زندگی ات را خوشحال کند ،

کاری مثل دادن هدیه ای کوچک، تحسین، لبخندی از روی محبت . 

نگذار که جویبار محبت از کمی باران ، بخشکد.

 

5.راز عشق در این است که رابطه تان را مانند یک باغ، با محبت تزئین کنید. 

بذر علاقه ها و عقیده های تازه را بکار که زیبایی بروید .

ضمنا فراموش نکن که باغ را باید هرس کرد ، مبادا غنچه های گل پوشیده از علف های هرز عادت شود .

برای اینکه عشق همواره با طراوت بماند باید به آن مثل هنر خلاقانه نگاه کرد.

 

 


6.راز عشق در خوش مشربی است .

شوخی با دیگران را فراموش نکن، در ضمن مراقب شوخی هایت هم باش .

شوخی نا پسند نکن . شوخی باید از روی حسن نیت باشد، نه نیشدار .

 

  


7.راز عشق در این است که حقیقت اصلی عشق، یعنی تفکر را از یاد نبری.

آیا یک رابطه دراز مدت، مهم تر از اختلافات کوچک و زود گذر نیست ؟

 

8.راز عشق در این است که مانع بروز هیجانات منفی در وجودت شوی،

و صبر کنی تا خون سردی را دوباره به دست آوری

با این که احساس جلوه الهام است، اما شخص عصبانی نمی تواند چیز ها را با وضوح درک کند .

قلبت را آرام کن . 

تنها به این وسیله است که می توانی چیز ها را آنگونه که هستند، در یابی .

 

9.راز عشق در این است که طرف مقابلت را تحسین کنی .

هر گز با فرض این که خودش این چیز ها را می داند، از تحسین غافل نشو .

مشکلی پیش نخواهد آمد اگر بار ها با خلوص نیت بگویی : دوستت دارم 

گر چه احساسات بشری به قدمت نسل بشر است، اما کلمات همواره تازه و جوان خواهند ماند .

 


 

10.راز عشق در این است که در سکوت دست یکدیگر را بگیرید .

کم کم یاد می گیرید که بدون کلام رابطه برقرار کنید .


+ نوشته شده در دو شنبه 12 دی 1390برچسب:,ساعت 11:24 توسط دنيا رضائي |
سخن بزرگان  <-PostCategory-> 

دو چيز را هميشه فراموش كن :

خوبي كه به كسي مي كني 

بدي كه كسي به تو مي كند

 

 

 

 

هميشه به ياد داشته باش :

در مجلسي وارد شدي زبانت را نگه دار

در سفره اي نشستي شكمت را نگه دار

در خانه اي وارد شدي چشمانت را نگه دار

در نماز ايستادي دلت را نگه دار

 

 

 

 

دنيا دو روز است :

 

يك روز با تو و يك روز عليه تو

روزي كه با توست مغرور مشو و روزي كه عليه توست مايوس نشو. چرا كه هر دو پايان پذيرند

به چشمانت بياموز كه هر كسي ارزش نگاه ندارد

به دستانت بياموز كه هر گلي ارزش چيدن ندارد

به دلت بياموز كه هر عشقي ارزش پرورش ندارد

 

 

 

 

دو چيز را از هم جدا كن :

عشق و هوس

چون اولي مقدس است و دومي شيطاني ، اولي تو را به پاكي مي برد و دومي به پليدي

در دنيا فقط 3 نفر هستند كه بدون هيچ چشمداشت و منتي و فقط به خاطر خودت خواسته هايت را بر طرف ميكنند، پدر و مادرت و نفر سومي كه خودت پيدايش ميكني، مواظب باش كه از دستش ندهي و بدان كه تو هم براي او نفر سوم خواهي بود.

 

 

 

چشم و زبان ، دو سلاح بزرگ در نزد تواند، چگونه از آنها استفاده ميكني؟ مانند تيري زهرآلود يا آفتابي جهانتاب، زندگي گير يا زندگي بخش؟

بدان كه قلبت كوچك است پس نميتواني تقسيمش كني، هرگاه خواستي آن را ببخشي با تمام وجودت ببخش كه كوچكيش جبران شود

هيچگاه عشق را با محبت، دلسوزي، ترحم و دوست داشتن يكي ندان، همه اينها اجزاء كوچكتر عشق هستند نه خود عشق

هميشه با خدا درد دل كن نه با خلق خدا و فقط به او توكل كن، آنگاه مي بيني كه چگونه قبل از اينكه خودت دست به كار شوي، كارها به خوبي پيش مي روند

از خدا خواستن عزت است، اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حكمت است .

از خلق خدا خواستن خفت است ، اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است .


+ نوشته شده در سه شنبه 6 دی 1390برچسب:,ساعت 10:4 توسط دنيا رضائي |
فال(داستان واقعي)  <-PostCategory-> 

برگرفته از كتاب داستان هاي واقعي از زندگي آمريكايي:

سال‌های سال، پدر و مادرم به خاطر فالی که در آن آمده بود «تو وهمسرت تا پایان عمر به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می‌کنید، با هم خوب و خوش بودند و آن فال را کنار عکس قاب‌شده‌شان گذاشته بودند که در حال خنده در ساحل کوبا انداخته بودند. من همیشه از دیدن آن عکس و آن فال کنارش لذت می‌بردم. حس ثبات به من می‌داد. انگار به هر عکس که به عکس‌شان نگاه می‌کرد، می‌گفتند که خوشبخت‌اند و قصد دارند تا ابد خوشبخت بمانند. البته بیست‌وشش سال در کنار هم زندگی کردند. هرچند، هم روزگار تلخ داشتند و هم شیرین، اما دست در دست هم توانستند زندگی مورد نظرشان را بسازند. به نظر من چیزی نبود که آن‌ها بخواهند و نداشته باشند. وقتی مادرم پا به سن پنجاه‌ویک سالگی گذاشت، پزشک‌ها تشخیص دادند که به نوع حادی از سرطان زبان مبتلا شده است. عمل جراحی، او را لال می‌کرد و تا آخر عمر فقط می‌توانست با یک لوله‌ی مخصوص غذا بخورد. ترجیح داد پرتودرمانی کند، اما سرطان به غدد لنفاوی‌اش سرایت کرد. بنابراین، گردنش را عمل کرد تا غده‌ها را دربیاورد. بعد از گذشت یک سال از تشخیص بیماری، تومور روی زبانش برگشت. به قدری ضعیف و لاغر شده بود که دیگر، توان جراحی دیگری را نداشت. چند هفته بعد، باید تراکئوتومی انجام می‌داد. در اثر این جراحی، دیگر نمی‌توانست حرف بزند و باید غذاخوردن با لوله را آغاز می‌کرد. با پدرم به این نتیجه رسیدند که دیگر تن به هیچ‌گونه جراحی ندهند و مادرم در خانه بستری شود. در این دوران دشوار، من با همسرم ازدواج کردم و تصمیم گرفتیم نزد پدر و مادرم زندگی کنیم تا هم بتوانم به پدرم کمک کنم و هم در کنار مادرم باشم. پنج هفته بعد از ازدواج من، مادرم در حضور تمامی افراد خانواده در خانه فوت کرد. (الان که دارم این جملات را می‌نویسم گریه می‌کنم.)
روز بعد از مرگ مادرم، اعضای خانواده را برای صرف غذا به رستوران بردیم. واقعاً حوصله‌ی غذاپختن برای آن‌همه آدم را نداشتیم. پدرم یک رستوران ویتنامی را انتخاب کرد. شام‌مان را خوردیم و درباره‌ی مادرم و خاطراتش صحبت کردیم. لحظه‌ی تلخ شیرینی بود؛ همه‌مان خیلی دوستش داشتیم، اما ضمناً خوشحال بودیم که دیگر زجر نمی‌کشد. بعد از شام، فال‌هایمان را باز کردیم. شوهرم فالش را خواند: «تو و همسرت تا پایان عمر به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می‌کنید.» ما آن عکس را کنار عکس قاب‌شده‌ی روز عروسی‌مان گذاشته‌ایم


+ نوشته شده در دو شنبه 5 دی 1390برچسب:,ساعت 9:49 توسط دنيا رضائي |
افسانه اي كه دزدان تعريف مي كنند..  <-PostCategory-> 

روایت می‌کنند زمانی که استاد با حواریون از بیابان می‌گذشت، شب فرا رسید. استاد گفت: «پیئترو حالا چه کار کنیم؟»
پیئترو گفت: «اون پائین یک گله است. با من بیائید!»
آهسته آهسته، یکی پس از دیگری به گله رسیدند.
«شکر بر خدا و درود بر مریم! می‌تونید برای امشب پناه‌مون بدید؟ زائرین بینوای خسته هستیم و از گرسنگی هلاک!»
مباشر و چوپان‌هاش گفتند: «شکر بر خدا و درود بر مریم!»
اما از جاشون تکون نخوردند و داشتند خمیر رو روی تخته پهن می‌کردند و فکر کردند که اگر این سیزده نفرو به خوردن تعارف کنند، خودشون همه گرسنه می‌مونند. پس گفتند:  «کاهدانی اون‌جاست. برین بخوابین.»
استاد بینوا و حواریون، خودشونو جمع و جور کردند و صم و بکم رفتند تا بخوابند. تازه به خواب رفته بودند که سر و صدای چند تا دزد که از راه رسیده بودند، به گوش‌شون خورد: «کسی از جاش تکون نخوره!» و التماس و صدای کتک و صدای دویدن مباشر و شاگردها که به دشت پا به فرار می‌گذاشتند، شنیده شد.
وقتی که دزدها پیروز میدان شدند، گله‌رو چپاول کردند و  بعد، سری به کاهدونی زدند: «همه بی‌حرکت! کی اون‌جاست؟»
پیئترو گفت: «سیزده زائر بینوای خسته و مرده.»
«که این‌طوره، پس بیائید. خمیر روی تخته است. دست‌نخورده‌یِ دست‌نخورده. به کوری چشم این گله‌دارها، خودتونو سیر کنید که ما باید بریم دنبال کارمون!»
اون طفلکی‌ها از اون‌جایی که گرسنه بودند، با همین یه تعارف به‌طرف تخته دویدند و پیئترو گفت: «خدا پدر این دزدارو بیامرزه که بهتر از ثروتمندها به فکر گداگشنه‌ها هستن.»
حواریون گفتند: «خدا پدرشونو بیامرزه!» و شام جانانه‌ای  خوردند.


+ نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 14:58 توسط دنيا رضائي |
اوشو  <-PostCategory-> 

تمامی عشقی که در دنیاست, می تواند از آن شما باشد

ولی اگر تصمیم بگیرید که بیچاره باقی بمانید,

دیگر نمی توان کاری کرد. می توانید بدون دلیل شاد و مسرور باشید؛ 

زیرا شادی و بی چارگی, به تصمیم خودتان بستگی دارد. 

این بازی خود شماست که بی چاره باقی بمانید و از دیگران بخواهید با شما احساس همدردی و کمک تان کنند.

اگر شاد باشید, عشق به سوی تان سرازیر می شود..

نیازی نیست حتی به دنبال عشق بروید. این یکی از قوانین ابتدایی است؛

 

آب همیشه به سوی گودی ها می رود و عشق به سوی شادی...


+ نوشته شده در یک شنبه 4 دی 1390برچسب:,ساعت 12:27 توسط دنيا رضائي |
هنري لانگ فلو  <-PostCategory-> 

...
زندگی حقیقی است! زندگی جدی است
سنگ مزار مقصودش نیست
تو از خاکی و به خاک باز می‌گردی
اما این اوصاف درمورد روح تو صدق نمی‌کند
نه شادی و نه غم
راه یا پایان تقدیر ما نیست
بلکه عمل‌کردن، که هر فردا
ما را جلوتر از امروز می‌یابد، سرنوشت محتوم ماست


+ نوشته شده در شنبه 3 دی 1390برچسب:,ساعت 15:34 توسط دنيا رضائي |
افلاطون  <-PostCategory-> 

انجام هر نوع خدمت و تحمل هر گونه سختي و مذلت را به راه معشوق، ننگ عاشق نشماريم، بلكه آن را از افتخاراتش دانيم و مايه آراستگي و برازندگي او شناسيم.


+ نوشته شده در دو شنبه 21 آذر 1390برچسب:,ساعت 10:1 توسط دنيا رضائي |
ايموتو ماسارو  <-PostCategory-> 

“همه عالم در جنبش و ارتعاش است! ”
“هستی یعنی ارتعاش و هر ارتعاشی در درون و بیرون ما،
روی ما و بیرون ما اثر میگذارد! ”
“هر کلمه ای که به زبان می آوریم، روی تک تک سلولهای بدن ما و محیطمان اثر میگذارد! ”
“تصاویری که میبینیم یا در خاطر تجسم میکنیم روی ما و محیط اطرافمان اثر میگذارد! ”
“حتی نوشتن کلمات به صورت بیصدا و بدون خواندن هم روی ارتعاش بقیه اثر میگذارد! ”
“حتی تصویر و نام کلمات هم برای خود حامل ارتعاش اثر گذار هستند! ”
“اگر کسی آنسوی دنیا دعا کند ، در این قسمت دنیا ارتعاش دعایش دیگری را شفا میدهد! ”


+ نوشته شده در یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:,ساعت 13:58 توسط دنيا رضائي |
چارلي چاپلين  <-PostCategory-> 

با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه،  

رختخواب خريد ولي خواب نه،

 

 

ساعت خريد ولي زمان نه،  

مي توان مقام خريد ولي احترام نه،  

مي توان کتاب خريد ولي دانش نه

دارو خريد ولي سلامتي نه

 

خانه خريد ولي زندگي نه

و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه.

 

 


+ نوشته شده در سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:,ساعت 16:52 توسط دنيا رضائي |
شكسپير  <-PostCategory-> 

شكسپير ميگه: خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني

 خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد

خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري

خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد..


+ نوشته شده در سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:,ساعت 13:0 توسط دنيا رضائي |
زندگي  <-PostCategory-> 

شاید خیلی وقت ها قدر داشته هامون رو اونطور که باید، نمی دونیم و به نوعی عرصه زندگی رو بر خودمون تنگ می کنیم که انگار حاصل عمرمان تمام غم ها و ناملایمات دنیاست و دیگران ازش سهمی ندارند در حالیکه اگر قدری عاقلانه تر فکر کنیم می بینیم که دیگران هم فقط شادیها و موفقیت هاشون نیست که دستمایه ی زندگیشونه؛ و بقول این شعر زیبا:

زندگی وقت کمی بود و نمیدانستیم
همه ی عمر دمی بود و نمیدانستیم

حسرت رد شدن ثانیه های کوچک
فرصت مغتنمی بود و نمیدانستیم

تشنه لب، عمر بسر رفت و به قول سهراب
آب در یک قدمی بود و نمی دانستیم


+ نوشته شده در سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:,ساعت 12:38 توسط دنيا رضائي |
بودا  <-PostCategory-> 

هر آنچه که هستیم، حاصل آن چیزی است که اندیشیده‌ایم. بر اندیشه‌هایمان بنیاد نهاده شده و از اندیشه‌هایمان تشکیل شده است .

 


+ نوشته شده در سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:,ساعت 12:33 توسط دنيا رضائي |
هادفيلد  <-PostCategory-> 

قسمت اعظم خستگي هاي ما ناشي از افكار ما است و هرگز خستگي كه صرفاً به جسم مربوط مي شود وجود ندارد و بسيار نادر است. در حقيقت، خستگي از نحوه فكر و احساسات ما شروع مي شود و به سرعت تكثير مي يابد.


+ نوشته شده در سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:,ساعت 12:31 توسط دنيا رضائي |
مارك تواين  <-PostCategory-> 

يك قلب مهربون وعاشق واسه انسان بزرگترين ثروته ،و بدونِ اون حتي با داشتن هوشِ زياد، انسان فقيره .


+ نوشته شده در سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:,ساعت 12:26 توسط دنيا رضائي |
كوروش كبير  <-PostCategory-> 

آنان كه با افكاري پاك و فطرتي زيبا در قلب ديگران جاي دارند را هرگز هراسي از فراموشي نيست چرا كه جاودانند .


+ نوشته شده در دو شنبه 7 آذر 1390برچسب:,ساعت 12:20 توسط دنيا رضائي |
اندرو متيوس  <-PostCategory-> 

گاهی در قعر تنهایی به خود می‌گوئیم آیا واقعاً زندگی ارزش این‌همه تلاش و تقلا را دارد؟ و ناگهان در همان روزها با کسی آشنا می‌شویم که ما را بر فراز ابرها پروازمی‌دهد وزندگی ما را دگرگون می‌سازد.
زندگی اینگونه است. همیشه سردترین و تاریک‌ترین لحظه‌ها درست قبل از سپیده است. اما اگر خود را از سقوط و نومیدی حفظ کنیم، پاداش‌ها به‌زودی سرازیر می‌‌شوند.


+ نوشته شده در یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:,ساعت 15:18 توسط دنيا رضائي |
حسرت  <-PostCategory-> 

هرگز داشته هایت را به نداشته هایت نفروش شاید وقتی به نداشته هایت رسیدی حسرت داشته هایی را بکشی که ارزان  فروختی!


+ نوشته شده در یک شنبه 6 آذر 1390برچسب:,ساعت 11:22 توسط دنيا رضائي |
چارلز مورگان  <-PostCategory-> 

هیچ چیز در زندگی شیرین تر از این نیست که کسی انسان را دوست بدارد. من در زندگانی خود هر وقت فهمیده ام که مورد محبت کسی هستم, مثل این بوده است که دست خداوند عالم را بر شانه خویش احساس کرده ام...


+ نوشته شده در شنبه 5 آذر 1390برچسب:,ساعت 12:9 توسط دنيا رضائي |
شكسپير  <-PostCategory-> 

من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟

برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم

انتظارات همیشه صدمه زننده هستند

زندگی کوتاه است

پس به زندگی ات عشق بورز

خوشحال باش

و لبخند بزن

فقط برای خودت زندگی کن و

قبل از اینکه صحبت کنی ؛ گوش کن

قبل از اینکه بنویسی ؛ فکر کن

قبل از اینکه خرج کنی ؛ درآمد داشته باش

قبل از اینکه دعا کنی ؛ ببخش

قبل از اینکه صدمه بزنی ؛ احساس کن

قبل از تنفر؛ عشق بورز

 

زندگی این است

احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر

 

 


+ نوشته شده در چهار شنبه 2 آذر 1390برچسب:,ساعت 14:35 توسط دنيا رضائي |
دكتر شريعتي  <-PostCategory-> 

آن روز که همه به دنبال چشم زیبا هستند ، تو به دنبال نگاه زیبا باش


+ نوشته شده در چهار شنبه 2 آذر 1390برچسب:,ساعت 14:31 توسط دنيا رضائي |
كوروش كبير  <-PostCategory-> 


 

هرگاه احساس کردی که گناه کسی آنقدر بزرگ است که نمی توانی او را ببخشی، بدان که اشکال در کوچکی قلب توست، نه در بزرگی گناه او.      امروز کسی باش که واقعا ً آرزو داری مهربان، با گذشت، انعطاف پذیر، مدد رسان...  


 

 



ادامه مطلب

+ نوشته شده در سه شنبه 1 آذر 1390برچسب:,ساعت 14:51 توسط دنيا رضائي |
موريس مترلينگ  <-PostCategory-> 

هيچ موجودي در دنيا وجود ندارد كه در اثر عشق ورزيدن به يك موجود ديگر، حتي اگر يك عشق پيش پا افتاده و پست هم باشد، اصلاحي در روح خود به عمل نياورد.


+ نوشته شده در دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:,ساعت 16:33 توسط دنيا رضائي |
چالز شواب  <-PostCategory-> 

شخصيت زيبا براي انسان در حكم عطر براي يك گل است


+ نوشته شده در دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:,ساعت 9:18 توسط دنيا رضائي |
جيم رآن  <-PostCategory-> 

زماني كه زندگي وارونه است، مي توانيم با انجام كارهاي حتي كوچك، ولي ارزشمند، قدمي براي تغيير و بهتر شدن برداريم. در ابتدا بايد اعتماد به نفس را در خود پرورش داد. بايد با ترس ها مواجه شد. اما شك و ترس به صورت اجتناب ناپذيري در هنگام عملي نمودن تصاوير ذهني به وجود مي آيند كه بايد كه با آن ها مقابله كرد. دستاوردهاي حاصل شده از اين اقدامات اساسي به عنوان اصولي عمل مي كنند كه بنياد زندگي جديد را تشكيل مي دهند. تجربه ي ما از هر دستاوردي، صرفنظر از كوچكي يا بزرگي آن، قدمي است محكم به سوي كاميابي در زندگي .


+ نوشته شده در یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:,ساعت 16:45 توسط دنيا رضائي |
مطالب پيشين
» نقطه آغاز
» از طرف دوست عزیزم : عقیل خالقی
» احمد شاملو
» يك عاشقانه ي آرام - نادر ابراهيمي
» رسول یونان
» سکوت
» پاییز و آسمان ابرییش
» یادت باشد
» گاه بی ما ..
» پاییز
» دوباره
» گابریل گارسیا مارکز
» دوستت دارم..
» یه آدم هایی..
» فقط با تو..
» پائولو کوئلیو
» هريت بيچر استُو
» ترسیم نقش بر قالی زندگی( عرفان نظر آهاری )
» واژگان دل
» پائولو کوئیلو
» ویکتور هوگو
» لب
» اولین دیدار
» بگو دوستت دارم...
» فقط عاشقا بخونن♥♥
» قرارداد ها
» همیشه باید کسی باشد..
» مرد باش
» سه راه
» تقصیر من بود..
» عاشقت خواهم ماند..
» دلم برای کسی تنگ است.. (حمید مصدق)
» مرا ببوس
» لب
» چشمانت
» خوشبختی.
» می نویسمت
» روزمره گی
» ..
» چه کسی تو را به خاطر خودت دوست دارد؟
» قصر عشق من و تو
» زندگی می کنم..
» اگر می دانستی چقدر دلتنگ تو هستم..
» اسارت
» بهشت
» عشق
» اگر می دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می بینم...
» تنهائی


موضوعات
سخن بزرگان
عاشقانه
زندگي
ايمان
شعر
پيوندها


زیرنویس فیلم عاشقانه subf2m جغرافیای کوچک من Best Music center کشتی کج NEGARIN PAINTING GALLERY love پیکسها / جدیدترین عکس های بازیگران ایرانی b0y ill اخبار بیا تو 2 موزیک شوهر میییییخوام ! دل باخته گود موزیک موزیک خوب دانلود موزیک و اهنگ های روز .:تک درخت عشق:. بی خیـــــــــــــــال دنیا چیستانستان پسرک تنها عاشقانه ها » آهنگ پیشواز این منم خسته و تنها در این کلبهء تنگ ••▪▪••●●* ...همه هستی من...*●●••▪▪•• زیباترین هدیه قصر كاغذي... سکوت 110133 کلبه ی عاشقان موزیک جدید دنیای نقره ای دل نوشته های پرنده مهاجر تنهای متفاوت welcom جدیدترین آهنگهای ایرانی دغدغه های جَوُنا مهدي موعود دل نوشته های یک دیوانه همه جوره .... .‏§‏*لب تو لب‏*‏.‏*‏‏§‏ روستای تاریخی هنجن وب سايت كردها جنگ نرم يا سنگر نت ضد دخترا_پسری بیا2 کرمان جوان دختـــران آفتاب در حسرت اما...!! زنان بدون مرز به كلبه ي كوچك من خوش آمديد ازدست عزیزان چه بگویم گله ای.... عشق رویایی مد زیبایی و... احساس برتر ܓܨღ سمــــ♥ــانــــ♥ــــه ღܓܨ دل نوشته های پرنده مهاجر بهترین ها چشم انتظار سکـــــــــــــــــــــــو ت بازیگران لاتين مشاوره حقوقي انواع مطالب خواندنی دختر ايروني انجمن جلو افتادگان ذهني دانشگاه ازاد خميني شهر-اصفهان رمان و شعر قاب زيباي پنجره قند و عسل عاشقانه ها عاشقيزم من او ندارم دخترك تنها درد دل و ترانه زندگي دوباره كلام ناب ترين هاي من و همسرم عشق يعني انتظار ✔ یادداشت هـای فوق سرّی ✔ اين منم خسته و تنها (پسرك تنها) تراختور اف سي به نام خداوند مهر آفرين هر چه مي خواهد دل تنگت بگو ساحل نشين اشك دختر شاه پريون خون آبي دهكده غمها كلام ღ بـهـتـریـن شـعـرهــایی که خــونـدم ღ خون آبي سيبي بچين حوا بگذار از زمين هم بيرونمان كنند.. منو تنها من عشق من دوست دارم کیت اگزوز زنون قوی چراغ لیزری دوچرخه
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دنياي بي انتها و آدرس donyaye-donya.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

پيوندهاي روزانه

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

طراح قالب

Power By:LoxBlog.Com & NazTarin.Com